وقتي به دنيا ميآد و كمي بزرگ تر ميشه به جاي اين كه هر و پرو نشونش بدن وقتي بدون شلوار می گرده كسي كاريش نداره و اين باعث ميشه كم كم مصداق حديث جعلي ( لا يعلم هر و از پر ) بشه.
.
.
.
.
.
.,
به سن 5 سالگي كه ميرسه بدش ميآد يه دختر يا زن بوسش كنه و سريع جاشو پاك مي كنه .
سن 6 سالگي كم كم ياد مي گيره كه نبايد ديگه بدون لباس ( زير شلوار ) در ملاءعام ( كوچه و خيابون ) ظاهر بشه .
سن 7 سالگي تا 10 سالگي به هر بهونه اي خودشو مين دازه بغل يه زن يا دختر كه بوسش كنه ( روم به ديوار)
سن 11 سالگي تا 13 سالگي تو حموم ژيلت هاي چند بار مصرف باباشو به صورتش مي كشه كه مو در بياره بگن پسره مرد شده .
سن 14 تا 15 سالگي ياد مي گیره دختر بازي چيه ؟ و جهت سرگرمي با چند تا دختر دوست ميشه .
سن 16 تا 17 سالگي ياد گرفته يه جايي به اسم پاتوق وجود داره كه پسرا توش جمع ميشن و كارشون متلك گفتن به دختراي است كه از جلوي پاتوق رد ميشن
.
سن 18 تا 19 كم كم ياد مي گیره كه براي كلاس و رفيق بازي بايد چاي و قيليون و ... نوش جان كنه . (عرق سگي نخود همچين مجالسيه )
سن 20 سالگي و اوج دختر بازي تازه به اين فكر مي افته كه ماشين بدون زاپاس نميشه !!! پس يه زيد ( دوست دختر ) ديگه واسه زاپاس قبلي پيدا مي كنه . و بعد يه زاپاس واسه اين زاپاس . الي ما شا الله ...
سن 21 تا 23 از دست ريش و ابرو و ... خسته شده و كار كردن با موچين و ژيليت رو حرفه اي . در حدي كه مي تونه آرايشگاه زنونه بزنه .
سن 24 تا 26 احساس مي كنه بايد متاهل بشه ميره دنبال يه دختري مي گرده كه اهل دوست پسر نبوده باشه . و حد امكان اين كارا بويي نبرده باشه .
سن 27 سالگي يه شكست عشقي مي خوره و دوباره تصميم به انتقام مي گیره . و با داشتن خانواده چشمش مثل بشقاب جديد هاي ماهواره كه گردون هستن مي چرخه
. وقتي بهش ميگي بابا تو كه زن داري استدال احمقانه مي كنه :
مگه هر كس تلويزيون داره سينما نميره !!!!!!!!!!!!!!!!!!!
1 : براي سر گرمي طي اين مراحل درس هم مي خونن
2: تقريبا اين آپ من رو 90 درصدشون صدق مي كنه ( زندگي نامشونه )
3: عجيب اين كه اوني كه اين زندگي نامه رو واسم ايميل زده پسره!!!
. تصور کن که داری به دختر مورد علاقت پیشنهاد ازدواج میدی درحالیکه داداش جودو کارش پشت سرت ایستاده باشه!
. تصور کن که دقیقا وقتی دوربین استادیوم وسط اونهمه تماشاچی روی تو زوم کنه که دستت تو دماغت باشه!
. تصور کن که داری گوشت چرخ می کنی و یکهو می بینی چیزی شبیه انگشت اشاره خودت بصورت چرخ شده داره از اونور چرخ گوشت درمیاد!
. تصور کن که یک شیشه قرص خوردی که خودکشی کنی بعد تازه متوجه میشی که شیشه قرص مسهل بوده!
. تصور کن که دستتو تو جیب شوهرت کردی که یواشکی پول برداری ولی وقتی با احساس درد شدید درمیاری انگشتتو لای یک تله موش می بینی!
. تصور کن که توی استخر، دوستت فقط من باب شوخی سرت رو 10 دقیقه زیر آب نگه داره!
. تصور کن که بخوای از آدمی پول قرض بگیری که وقتی سیگار می کشه تا بیخ فیلترش اونو دود می کنه بعدم فیلترشو می جوه و غورت میده که چیزیش حروم نشه!
. تصور کن که مجبور باشی جورابی رو بپوشی که سوراخاش رو با منگنه دوخته باشی!
. تصور کن که محکوم به زندگی با همسری باشی که اونقدر شوخه که حلقه ازدواجتون رو تو انگشت پاش می کنه!
. تصور کن که یکنفر رو ببینی تو صف وایستاده تا ماشین لامبورگینی رو گازسوز کنه!
. تصور کن که در حین زورگیری از یکنفر متوجه بشی که قیافش خیلی شبیه قهرمان بوکس جهانه!
. تصور کن که گیر مغازه داری بیفتی که اصرار داره بهت بقبولونه اونی که به دیوار چسبونده تیکه موکت نیست بلکه تابلو فرش اعلاست!
. تصور کن که زندگیت به استخدام تو اداره ای بسته باشه که فقط یکنفر رو لازم دارن ولی دوتا متقاضی هست؛ تو و پسر رئیس اداره!
. تصور کن که تو یه تصادف یک تیرآهن از شیشه عقب ماشینت بیاد تا دو سانتی پس کلت و همون موقع ایربگ ماشینت عمل کنه!
. تصور کن که وزیر وزارتخونه ای باشی که هر روز حرف از ادغام شدنش می زنن!
. تصور کن که تمام اقوامت که پارسال برای عروسیت سکه تمام بهار بهت کادو دادن امسال بچه هاشون رو عروس داماد کنن و بدون توجه به قیمت حبابی فعلی ازت توقع داشته باشن تو هم بهشون سکه تمام بهار کادو بدی!
. تصور کن که با دختری به خاطر اینکه باباش وزیره یک وزارتخونست ازدواج کنی ولی باباهه فردای روز عروسی استیضاح بشه!
. تصور کن که با آدم بی جنبه ای سر و کار داشته باشی که چون به شوخی بهش گفتن « ای شیطون »، رفته جزو گروه های شیطان پرستی شده!
. تصور کن برای اولین بار به یک سفر خارجی بری و درست همون موقع تو اون کشور مردم بیدار بشن و تظاهرات راه بیندازن و تو هم ناخواسته تو درگیری ها کشته بشی!
. تصور کن که بهت بگن چون نخبه هستی و مخت خوب کار می کنه بیا جوک طراحی کن، ملت بخونن بخندن!
. تصور کن که تو جنگ نرم کشته بشی!
. تصور کن که وقتی دست مامان بزرگ 90 سالت رو گرفتی و تو خیابون راه میری گشت ارشاد بیاد جفتتون رو به اتهام ارتباط نامشروع بگیره ببره!
. تصور کن که وقتی تو خیابون داری رانندگی می کنی یک موتوری از کنارت رد بشه و جلوی شوهر و بچه هات با صدای بلند بگه: « خانوم شما باید پشت ماشین لباسشویی بشینی »!
تا جان به تنم باشد ، یادت به سرم باشد / تا سر ندهم بر باد ، هرگز نروی از یاد .
این شعر آبی می نشیند روی کاشی / وقتی که معشوق غزل هایم تو باشی / برگرد شاید شعر آرامش بگیرد / چیزی نمانده واژه را از هم بپاشی .
تویی که مرا در حال سقوط می بینی ، آیا تا به حال اندیشیده ای که شاید تو وارونه ایستاده ای ؟
من به یادت هستم چه به هنگام دعا ! چه به هنگام نشستن به لب پنجره ی خاطره ها !
تو از هر نزدیکی به من نزدیکتری ، دوری و فاصله فقط برای کسانی معنی داره که دلهاشون از همدیگه دوره !
شکسپیر میگوید هرازگاهی برای آنکه دوستش میداری نشانه ای بفرست تا به یادش آوری که هنوز برایت عزیز است و این آن نشانه است .
آمدم امشب به میخانه تمنایت کنم / می نمیخواهم بیا ساقی تماشایت کنم / بیقرارم ساقی از میخانه بیرونم مکن / کرده ام می را بهانه تا تماشایت کنم .
دیروزمان که گم شد ، فردایمان هم که پیدا نیست ، پس امروز پیداها را گم نکنیم .
من به یاد دل و دل یاد تو را میگیرد / دل اگر یاد عزیزش نکند میمیرد .
تنها تفاوت ما این است : تو به خاطر نمی آوری ، من از خاطر نمیبرم !
این بار تو بگو دوستت دارم ، نترس ، من آسمان را گرفته ام که به زمین نیاید .
وسعت دوست داشتن همیشه گفتنی نیست ، به وسعت تمام ناگفته هایم دوستت دارم .
تو مپندار که خاموشی من ذکر فراموشی توست / بلکه هر لحظه دلم مست تماشایی توست .
قشنگترین حس وقتیه که بدونی هرگز فراموش نمیشی ! این حس تقدیم به وجود نازت .
اگه مجبور باشم انتخاب کنم بین دوست داشتنت یا نفس کشیدن ، از آخرین نفس استفاده می کنم تا بهت بگم : دوستت دارم .
شب نگاهم که می کنی انگار / توی چشمم چراغ می افتد / آخرش من برات می میرم / صبر کن اتفاق می افتد .
می روی آن دل مسکین مرا برگردان / شب بارانیه غمگین مرا برگردان / هرچه بردید ز جان و دل من حرفی نیست / لااقل آن من پیشین مرا برگردان .
گرچه جانم رود از دست در این کنج قفس / یادت از دل نرود تا که مرا هست نفس .
درسته که جداییم ، نگو که بی وفاییم / ما اهل هر کجاییم ، فقط یاد شماییم .
گاهی اوقات همینی که هستی را دوست دارم وگرنه بهتر از این را همه دوست دارند .
حکایت دادن شارژ به دوس دخترت...
10000ریالی: مرسی عزیزم (تو دلش ای گدا)
20000ریالی: ای جانم مرسی گلم دستت درد نکنه.
50000ریالی: وای ممنون عشقم،خیلی میخامت نفس منی تو،
بیا این بوس برای تو .
100000 ریالی: الهی من فدات بشم تو زندگی منی،
عمر من،
خیلی ممنون عشقم ،
همه کسم،
می میرم برات
،بیا بغلم،
کجایی بیا ببینمت دلم برات یه ذره شده.
200000 ریالی: کسی اینقدرا دیگه خر نشده از اینا بخره.
مادر داماد : ببخشین ، كبریت دارین؟
خانواده ي عروس : كبریت ؟! كبریت برای چی!؟
مادر داماد : والا پسرم می خواست سیگار بكشه...
خانواده ي عروس: پس داماد سیگاریه....!؟
مادر داماد : سیگاری كه نه.. والا مشروب خورده ، بعد از مشروب سیگار می چسبه...
خانواده ي عروس: پس الكلی هم هست..!؟
مادر داماد : الكلی كه نه... والا قمار بازی كرده و باخته !
ما هم مشروب دادیم بهش كه یادش بره
خانواده ي عروس : پس قمارم بازی می كنه...!؟
مادر داماد : آره... دوستاش توی زندان بهش یاد دادن...
خانواده ي عروس: پس زندانم بوده...!؟
مادر داماد : زندان كه نه... والا معتاد بوده ، گرفتنش یه كمی بازداشتش كردن...
خانواده ي عروس: پس معتادم بوده...!؟
مادر داماد : آره... معتاد بود ، بعد زنش لوش داد...
خانواده ی عروس : زنش !!!؟؟؟
نتیجه ي اخلاقی : همیشه موقع خواستگاری رفتن كبریت همراهتون داشته باشین