loading...
عمومی
فاضل بازدید : 95 نظرات (0)

نمی دانم چقدر با شهید آوینی آشنا هستید اما همین یک مقاله می تواند عمق تفکرات اورا برساند اگر وقت نداری لااقل چند خط اولش را بخوان به دردت می خورد!

 

تردید دارم که در سیاره زمین هنوز هم جوامعی وجود داشته باشند که تسلیم اقتضائات تمدن اروپایی که جهان امروز را یکسره در تسخیر دارد نشده باشند. نهادهای اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی دنیای متمدن تا آنجا انسان جدید را محاصره کرده اند که اصلآ تصور دیگری از «حیات بشری» جز اینکه هست ندارد. بچه ها در میان خانواده هایی به دنیا می آیند که عادات و فرهنگ ملازم با همین صورت خاص از از زندگی بشری را به ناچار پذیرفته اند. تلویزیون ها در واقع امر با یک آنتن مشترک در سراسر جهان به یک فرستنده مرکزی متصلند که یک پیام مشترک جهانی را به جذاب ترین صورت ها ارائه می دهد.

کودکان پای تلویزیون ها رشد می کنند و به مهد کودک ها ،کودکستان ها و مدارس و دانشگاه هایی می روند که باز هم از آموزش پرورش و تعلیم و تعلم هیچ تصور دیگری جز این که هست ندارند. این آموزشگاه ها، از مهد کودک تا دانشگاه ،متعهدند که شهروندان خوب و مطیع و کاملاً استانداردی برای دهکده جهانی تربیت کنند _ و چنین می کنند. بالاخره ضرورت معاش جوانان را _ تحصیل کرده و یا تحصیل ناکرده_ به صورتی جابرانه و مکانیکی به درون نهاد هايی اجتماعی می راند که بر سراسر سطح کره زمین گسترده اند و با یک مکانیسم واحد و در خدمت غایاتی مشترک اداره می شوند . تمدن نهادی شده غرب که موفق شده است فرهنگ خویش را به صورت اشیایی هدفمند و نظامی تکنولوژیک که روز به روز به آخرین مراحل اتوماسیون _خودکاری _ و دقت ریاضی وار نزدیک می شود در آورد و از طریق متدولوژی و ابزار پیچیده اتوماتیک جهان را تسخیر کند، مطلقاً اجازه نمی دهد که هیچ یک از افراد بشر صورت دیگری از حیات را جز این که اکنون هست تجربه کنند. و بنابراین ، وضع انسان در برابر حیات یک وضع «جبری» است. او حق انتخاب ندارد و بنابراین ، اصلا آزاد نیست. ازادی در اختیار انتخاب است ، در اراده آزاد ، و حال که که بشر نمی تواند هر طور که خود می خواهد زندگی کند و از این بدتر ، حتی کم ترین امکان شناخت صورت های دیگری از زندگی انسانی را از دست داده است، چگونه باید از آزادی و اختیار سخن گفت؟

چرا هیچ یک از انقلاب های پا گرفته در این سوی کره زمین امکان نیافته اند که پس از پیروزی، به فرهنگ مستقل خویش و نهادهای اجتماعی متناسب با آن روی بیاورند و به نا گزیر ، در یک مقابله فرسایشی ، رفته رفته معیارها و مقیاس های تمدن غربی را پذیرفته اند ؟ چرا چنین است؟تمدن امروز کلیت و شمولیتی دارد که آن را تجزیه ناپذیر می سازد. همه این انقلاب ها _ حتی انقلابی همچون الجزایر که در نسبت با دین بر پاشده است _ بعد از پیروزی به این توهم دچار آمده اند که می توانند فرهنگ مستقل خویش را با تکنو لوژی غربی و برنامه های جذاب غرب برای توسعه اقتصادی جمع آورند، حال آنکه این امر عملآ ناممکن است.

هر چه به پایان قرن بیستم نزدیک تر می شویم بیش تر و بیش تر می توان صورت های متناقض نهفته در باطن تمدن تکنولوژیک را آشکارا دید. تمدن امروز ذاتاً گرفتار تناقض است و از زمره جدی ترین این تناقض ها آن است که بشر متمدن در عین انکه در جهان «محاکمه» کافکا می زید و از هیچ حق انتخابی برخوردار نیست. جامعه محیط بر خویش را باز و آزاد می انگارد. کافکا راست می گوید : لازمه عمل مسئولانه آزادی است، و در جهان کنونی انسان با زنجیر به دنیا می آید ، زنجیر هایی نادیدنی که او را خواه ناخواه و بی آنکه بداند، به سوی غایاتی که ملازم با تمدن کنونی است می کشانند. این تناقض هنگامی خود را به صورت تمام نشان می دهد که بدانیم همین بشری که جامعه محیط بر خود را «باز» می داند و به تقدیس آزادی روی می آورد ، در هیچ یک از ادوار حیات خویش بر کره زمین تا این اندازه که امروز هست اسیر و برده نبوده است ؛ نه فقط برده نفس اماره خویش ، بلکه زندانی تمدنی که افراد بشر را از گهواره تا گور به بند کشیده است. جهان امروز جهانی است که آلدوس هاکسلی در «دنیای متهور نو» تصویر کرده است .آنچه موجب شده که بشرنتواند بر این واقعیت آگاه شود و اسارت خفت بار و ذلیلانه و بسیار وحشت اور خویش را نسبت به جهان بیرون دریابد، همین نظام صنعتی جابرانه و بی رحمی است که با دقتی تقریبآ مطلق و شیوه هایی انتزاعی سیطره خویش را بر حیات انسان گسترانده است. تکنولوژی موجودیتی کاملاً فرهنگی دارد و هرچه به سوی خود کاری _اتوماسیون _ بیش تر حرکت کند، بیشتر و بیشتر به صورت ابزار خارج می شوند،و جز به استخدام فرهنگ غرب در نمی آید.

یکی دیگر از این تناقض ها «دموکراسی» است. دمو کراسی به مفهوم «حکومت مردم» است ، اما در عمل، حتی در بهترین نمونه های حکومت دموکراتیک ، حقوق ملت نقابی است که در پس آن ثروتمندان پنهان شده اند.

اشپنگر می گوید: اگر در میان طرفداران دموکراسی نفوس مقتدری وجود نداشت، موضوع دموکراسی فقط در درون دلها و روی کاغذ باقی می ماند.... در نزد این نفوس مقتدر، ملت فقط میدانی است برای اعمال قدرت، و عقاید و ایده آل ها وسیله ای است برای به دست آوردن آن.....

دموکراسی یکی دیگر از تناقض هایی است که در ذات غربی وجود داشته و اکنون آشکارا شده است. تصور دموکراسی _ یعنی حکومت مردم _ بسیار فریبنده و جذاب است، اما در عمل همواره قلیلی از مردم با استفاده از ریا کاری و مردم فریبی حکومت را به دست می گیرند. اشپنگلر می گویند:

همانطور که در قرن نوزدهم تاج و عصای سلطنتی را وسیله ظاهر سازی و نمایش ساختند، اینک، «حقوق ملت» را در مقابل انبوه مردم سان می دهند.... پول جریان انتخابات را اداره کرده و آن را به نفع پولداران خاتمه می دهد و جریان انتخابات به صورت یک بازی ساختگی در خواهد آمد که تحت عنوان «اخذ تصمیم ملت» به معرض نمایش عمومی گذارده می شود.

دموکراسی نمی تواند به صورت یک ایدئولوژی حکومتی در آید چرا که همواره در عمل ، به چیزی متناقض با مفهوم اصلی خویش مبدل خواهد شد . یعنی در درون دموکراسی ، وقتی کار به تشکیل حکومت می کشد، امری ناقض«حکومت مردم» وجود دارد، چرا که مفهوم مردم در حیطه عمل مصادیق بسیار متفاوت و متضادی پیدا می کند . عملاً گروه هایی از مردم حکومت را در دست خواهند گرفت و قدرت را مصادره به مطلوب خواهند کر د که بیشتر ، از ثروت ونفوذ برخوردار هستند . نمونه های تحقق یافته دموکراسی در جهان امروز بدون استثنا موید نظراتی هستند که اشپیگلر در سال 1920 بیان کرده است:

حس قدرت طلبی که در زیر لفافه دموکراسی به فعالیت مشغول است شاهکار خود را به چنان خوبی انجام داده که حتی وقتی مردم را به شدید ترین وضعی به قید رقیت و بردگی می کشد، اینان به قدری اغفال شده اند که تصور می کنند معنی آزادی همین است، و هر چه طوق اسارت تنگتر می شود به نظر مردم چنین جلوه می کند که دائره آزادی وسیعتر شده است.

تحولی تاریخی بشر جز از طریق انقلاب ممکن نیست. آنان که این نظریه را نمی پذیرند، به وضع موجود دل بسته اند. در درون انسان میلی برای ماندن هست و میل دیگری هم برای رفتن؛ و این دومی قوی تر است. از آنجا که بشر اهل عادت است و دل به ماندن می سپارد،تحول تاریخی اش جز از طریق انقلاب ممکن نیست. انقلاب یک تغییر دفعی است و ناگهانی روی می دهد و همه عادات گذشته را در هم می ریزد و بنابراین، نمی تواند که صورتی مدام پیدا کند. «انقلاب دائمی» یک آرزوی شیرین، اما دست نیافتنی است. زندگی فی نفسه ملازم با عاداتی است که او را دعوت به ماندن می کنند و انقلاب کوچیدن است. عشایر کوچ رو با آنکه عاداتشان را نیز با خویش به ییلاق و قشلاق می برند و کوچیدنشان از مصاریق هجرت معنویت نیست، رفته رفته وادار به ماندن می شوند و هم اکنون نیز، جز گروه هایی قلیل از آنان، همه را جاذبه اسکان بلعیده است.

گستره عادات هر چه عمیق تر و وسیع تر باشد، انقلابی بزرگ تر لازم است تا بندهایش را از دست و پای جان بشر- بگسلد و خواه ناخواه چنین نیز خواهد شد- و هر چه عادات ملازم با ماندن عمیق تر و و وسیع تر باشد، درد و رنج هجرت و انقلاب بیشتر است و بنابراین، از هم اکنون می توان وسعت مصائبی را که «انقلاب جهانی فردا» برای بشر پیش خواهد آورد، به حدس و گمان دریافت. تردیدی نیست که بشر امروز از یک «انقلاب جهانی» گریزی ندارد، چرا که تمدن امروز خواه ناخواه وسعتی جهانی یافته است. هیچ یک از تمدن های گذشته پایدار نمانده اند، چرا که تمدن دعوت به ماندن و سکون و استقرار می کند و ذات بشر عین بی قراری و تحول است. قرار انسان در بی قراری است چرا که او «دارالقرا» را در بهشتی بیرون از این عالم می جوید و بهشت های زمینی ، هر چند او را برای زمانی کوتاه بفریبند، نمی توان که از هجرت معنوی بازش دارند. این یک کشش ماوراءالطبیعی است که هرگز تعطیل بردار نیست، اگر چه ممکن است همچون جزرو مد آب اقیانوسها، در تبعیت از یک نظم ادواری شدت و ضعف داشته باشد.

تقابل «انقلاب . استقرار»، تقابل «فرهنگ و تمدن» است. تمدن همان فرهنگ است که تعین یافته و در پی استقرار بر آمده است. فرهنگ طالب انقلاب است و تمدن طالب استقرار، و بنابراین، چه بسا که تقابل فرهنگ و تمدن به یک تعارض جدی بینجامد. آنچه در مورد تمدن غرب روی داده آن است که فرهنگ چیزی جز روش ها و ابزاری که تمدن غرب بوجود آورده است، نیست. یعنی متدولوژی و تکنولوژی صورت مبدل همان فرهنگی هستند که تمدن غرب بر آن تاسیس یافته و این واقعه بسیار عجیبی است. به عبارت ساده تر باید گفت که در تمدن امروز غرب فرهنگی بجز روش ها و ابزار وجود ندارد( و این گفته، صورت اعم این سخن مک لوهان را به یاد می آورد که «رسانه همان پیام است.») و بنابراین، پذیرش فرهنگ غرب مفهومی جز پذیرش روش ها و ابزار – متدولوژی و تکنولوژی- ندارد و این توهم که ما ابزار را اخذ می کنیم و فرهنگ غرب را رها می کنیم جز سرابی بیش نیست.

روزگار ما روزگار اصالت فایده عملی نیز هست و اغلب مردمان، خواه ناخواه، دانسته یا نادانسته پراگماتیست هستند و بنابراین، بلا درنگ به این پرسش دچار خواهند آمد که فایده عملی این سخنان چه می تواند باشد. آیا نتیجه عملی این سخنان آن است که ما باید به متدولوی و تکنولوژی عالم جدید پشت کنیم و هر چه را که هست بدون هیچ گزینشی به دور بیندازیم؟ جواب این است که:

«خیر! اما گزینشی را هم که از آن سخن می رود سهل نباید انگاشت. ما باید در صدد تسخیر روح و جوهر تمدن جدید برآییم، نه جسم آن. ما نباید تسلیم همان نسبتی شویم که بین بشر جدید و تکنولوژی و متدولوژِی وجود دارد. تسخیر جوهر تمدن جدید در گرو همین تغییر نسبت است و اگر نه، گزینشی آن سان که ما انتظار می بریم امکان پذیر نخواهد بود.»

علی رغم اهمیت بسیار زیادی که برای این بحث قائل هستم قصد ندارم که بیش از این، یعنی آن سان که چنین بحث اقتضا دارد، در آن ورود پیدا کنم. دنباله این بحث آن همه بلند است که به هر تقدیر ناگزیر خواهیم شد که آن را نیمه کاره رها کنیم.

ده ها سال است که تلاش همه فیلسوفان و متفکران مومن به تمدن تکنولوژیک غرب متوجه آن است که «تئوری انقلاب» را نفی کنند و معترضان را به «اصلاح» حواله دهند، حال آنکه رفته رفته بر آشفتگان نه به انکار اعراض که به انکار ذات غرب رسیده اند و اینان بالتبع در جست و جوی تفکر تازه ای هستند که با لذات با آنچه هست متفاوت باشد. اضطرابی که بشر امروز را فرا گرفته است نشان از یک زلزله قریب الوقوع دارد، زلزله ای که تمدن غرب را از بنیان ویران خواهد ساخت و نسبت انسان را با خویشتن خویش و عالم دیگرگون خواهد کرد. از آنجا که تمدن امروز جهان را در تسخیر دارد، انقلاب فردا نیز یک واقعه جهانی خواهد بود و به یکباره همه عالم را خواهد بلعید.

 حتی اگر هیچ برهان دیگری در دست نداشتم، ظهور انقلاب اسلامی _ و بهتر بگویم، بعثت تاریخی انسان در وجود مردی چون حضرت امام خمینی(س) برای من کافی بود تا باور کنم که عصر تمدن غرب سپری شده است و تا آن وضع موعود که انسان در انتظار اوست فاصله ای چندان باقی نمانده است. حقیقت دین را باید نه در عوالم انتزاعی، که در وجود انسان هایی جست که خلیفه اللهی مبعوث شده اند. فصل الخطاب با انسان کامل است و لا غیر.

فاضل بازدید : 88 نظرات (0)

درباره ازدواج بسیار گفته و شنیده ایم. اما مطالبی که در زیر می آید شاید برای شما تازگی داشته باشد.

از میان ضرب المثل های ملل مختلف و همین طور سخنان شخصیت های بزرگ جهان پیرامون ازدواج شصت مورد را انتخاب کرده ایم. بسیاری از این حرف ها جنبه شوخی و مزاح دارد اما تعداد دیگری از آنها شاید وصف حال من و شما باشد! همین طور قسمت دیگری از این گفته ها می تواند برای عده ای حکم کلید راهنما را داشته باشد.

۱-هنگام ازدواج بیشتر با گوش هایت مشورت کن تا با چشم هایت.( ضرب المثل آلمانی)

۲- مردی که به خاطر ” پول ” زن می گیرد، به نوکری می رود. ( ضرب المثل فرانسوی )

۳- لیاقت داماد ، به قدرت بازوی اوست . ( ضرب المثل چینی )

۴- زنی سعادتمند است که مطیع ” شوهر” باشد. ( ضرب المثل یونانی )

۵- زن عاقل با داماد ” بی پول ” خوب می سازد. ( ضرب المثل انگلیسی )

۶- زن مطیع فرمانروای قلب شوهر است. ( ضرب المثل انگلیسی )

۷- زن و شوهر اگر یکدیگر را بخواهند در کلبه ی خرابه هم زندگی می کنند. ( ضرب المثل آلمانی )

۸- داماد زشت و با شخصیت به از داماد خوش صورت و بی لیاقت . ( ضرب المثل لهستانی )

۹- دختر عاقل ، جوان فقیر را به پیرمرد ثروتمند ترجیح می دهد. ( ضرب المثل ایتالیایی)

۱۰-داماد که نشدی از یک شب شادمانی و عمری بداخلاقی محروم گشته ای .( ضرب المثل فرانسوی )

۱۱- دو نوع زن وجود دارد؛ با یکی ثروتمند می شوی و با دیگری فقیر. ( ضرب المثل ایتالیایی )

۱۲- در موقع خرید پارچه حاشیه آن را خوب نگاه کن و در موقع ازدواج درباره مادر عروس تحقیق کن . ( ضرب المثل آذربایجانی )

۱۳- برا ی یافتن زن می ارزد که یک کفش بیشتر پاره کنی . ( ضرب المثل چینی )

۱۴- تاک را از خاک خوب و دختر را از مادر خوب و اصیل انتخاب کن . ( ضرب المثل چینی )

۱۵- اگر خواستی اختیار شوهرت را در دست بگیری اختیار شکمش را در دست بگیر. ( ضرب المثل اسپانیایی)

۱۶- اگر زنی خواست که تو به خاطر پول همسرش شوی با او ازدواج کن اما پولت را از او دور نگه دار . ( ضرب المثل ترکی )

۱۷- ازدواج مقدس ترین قراردادها محسوب می شود. (ماری آمپر)

۱۸- ازدواج مثل یک هندوانه است که گاهی خوب می شود و گاهی هم بسیار بد. ( ضرب المثل اسپانیایی )

۱۹- ازدواج ، زودش اشتباهی بزرگ و دیرش اشتباه بزرگتری است . ( ضرب المثل فرانسوی )

۲۰- ازدواج کردن وازدواج نکردن هر دو موجب پشیمانی است . ( سقراط )

۲۱- ازدواج مثل اجرای یک نقشه جنگی است که اگر در آن فقط یک اشتباه صورت بگیرد جبرانش غیر ممکن خواهد بود. ( بورنز )

۲۲- ازدواجی که به خاطر پول صورت گیرد، برای پول هم از بین می رود. ( رولاند )

۲۳- ازدواج همیشه به عشق پایان داده است . ( ناپلئون )

۲۴- اگر کسی در انتخاب همسرش دقت نکند، دو نفر را بدبخت کرده است . ( محمد حجازی)

۲۵- انتخاب پدر و مادر دست خود انسان نیست ، ولی می توانیم مادر شوهر و مادر زنمان را خودمان انتخاب کنیم . ( خانم پرل باک )

۲۶- با زنی ازدواج کنید که اگر ” مرد ” بود ، بهترین دوست شما می شد . ( بردون)

۲۷- با همسر خود مثل یک کتاب رفتار کنید و فصل های خسته کننده او را اصلاً نخوانید . ( سونی اسمارت)

۲۸- برای یک زندگی سعادتمندانه ، مرد باید ” کر ” باشد و زن ” لال ” . ( سروانتس )

۲۹- ازدواج بیشتر از رفتن به جنگ ” شجاعت ” می خواهد. ( کریستین )

۳۰- تا یک سال بعد از ازدواج ، مرد و زن زشتی های یکدیگر را نمی بینند. ( اسمایلز )

۳۱- پیش از ازدواج چشم هایتان را باز کنید و بعد از ازدواج آنها را روی هم بگذارید. ( فرانکلین )

۳۲- خانه بدون زن ، گورستان است . ( بالزاک )

۳۳- تنها علاج عشق ، ازدواج است . ( آرت بوخوالد)

۳۴- ازدواج پیوندی است که از درختی به درخت دیگر بزنند ، اگر خوب گرفت هر دو ” زنده ” می شوند و اگر ” بد ” شد هر دو می میرند. ( سعید نفیسی )

۳۵- ازدواج عبارتست از سه هفته آشنایی، سه ماه عاشقی ، سه سال جنگ و سی سال تحمل! ( تن )

۳۶- شوهر ” مغز” خانه است و زن ” قلب ” آن . ( سیریوس)

۳۷- عشق ، سپیده دم ازدواج است و ازدواج شامگاه عشق . ( بالزاک )

۳۸- قبل از ازدواج درباره تربیت اطفال شش نظریه داشتم ، اما حالا شش فرزند دارم و دارای هیچ نظریه ای نیستم . ( لرد لوچستر)

۳۹- مردانی که می کوشند زن ها را درک کنند ، فقط موفق می شوند با آنها ازدواج کنند. ( بن بیکر)

۴۰- با ازدواج ، مرد روی گذشته اش خط می کشد و زن روی آینده اش . ( سینکالویس)

۴۱- خوشحالی های واقعی بعد از ازدواج به دست می آید . ( پاستور )

۴۲- ازدواج کنید، به هر وسیله ای که می توانید. زیرا اگر زن خوبی گیرتان آمد بسیار خوشبخت خواهید شد و اگر گرفتار یک همسر بد شوید فیلسوف بزرگی می شوید. ( سقراط)

۴۳- قبل از رفتن به جنگ یکی دو بار و پیش از رفتن به خواستگاری سه بار برای خودت دعا کن . ( یکی از دانشمندان لهستانی )

۴۴- مطیع مرد باشید تا او شما را بپرستد. ( کارول بیکر)

۴۵- من تنها با مردی ازدواج می کنم که عتیقه شناس باشد تا هر چه پیرتر شدم، برای او عزیزتر باشم . ( آگاتا کریستی)

۴۶- هر چه متأهلان بیشتر شوند ، جنایت ها کمتر خواهد شد. ( ولتر)

۴۷- هیچ چیز غرور مرد را به اندازه ی شادی همسرش بالا نمی برد، چون همیشه آن را مربوط به خودش می داند . ( جانسون )

۴۸- زن ترجیح می دهد با مردی ازدواج کند که زندگی خوبی نداشته باشد ، اما نمی تواند مردی را که شنونده خوبی نیست ، تحمل کند. ( کینهابارد)

۴۹- اصل و نسب مرد وقتی مشخص می شود که آنها بر سر مسائل کوچک با هم مشکل پیدا می کنند. ( شاو)

۵۰- وقتی برای عروسی ات خیلی هزینه کنی ، مهمان هایت را یک شب خوشحال می کنی و خودت را عمری ناراحت ! ( روزنامه نگار ایرلندی )

۵۱ – هیچ زنی در راه رضای خدا با مرد ازدواج نمی کند. ( ضرب المثل اسکاتلندی)

۵۲ – با قرض اگر داماد شدی با خنده خداحافظی کن . ( ضرب المثل آلمانی )

۵۳ – تا ازدواج نکرده ای نمی توانی درباره ی آن اظهار نظر کنی . ( شارل بودلر )

۵۴ – دوام ازدواج یک قسمت رویِ محبت است و نُه قسمتش روی گذشت از خطا . ( ضرب المثل اسکاتلندی )

۵۵ – ازدواج پدیده ای است برای تکامل مرد. ( مثل سانسکریت )

۵۶ – زناشویی غصه های خیالی و موهوم را به غصه نقد و موجود تبدیل می کند . (ضرب المثل آلمانی )

۵۷ – ازدواج قرارداد دو نفره ای است که در همه دنیا اعتبار دارد. ( مارک تواین )

۵۸ – ازدواج مجموعه ای ازمزه هاست هم تلخی و شوری دارد. هم تندی و ترشی و شیرینی و بی مزگی . (ولتر )

۶۰ – تا ازدواج نکرده ای نمی توانی درباره آن اظهار نظر کنی. ( شارل بودلر )

فاضل بازدید : 85 نظرات (0)

خوش به حال ما جوونا

قلیون  شده تفریحمان

خوش به حال ما جوونا

شهرت شده زندگیمان

خوش به حالمون که تو تفریح کاذبیم

توی  ذهن  خود دنبال عشق  کاذبیم

درس و مشق رو بیخیالیم

سراغ ، عشق  و حالیم

سراغ داستان شقایقیم

داستان خیالی و، غافل از حقایقیم

همیشه حقیقت برامون  تلخ شده

مثل دروغ تو  سرنوشت تلخ شده

همیشه وقتی خوشیم ،غافل از خدا میشیم

اما در  نا خوشی ها، به  دنبال  خدا  میشیم

همیشه طرفدار ظاهریم و غافل از صفت باطنیم

خود  من ظاهر خوب نمیخوام

باطنی پر از گناه  نمیخوام

 

فاضل بازدید : 65 نظرات (0)

اگه كمی و فقط كمی بخواهیم از زندگی لذت ببریم و نگاهمان را كمی بهتر كنیم بسیاری از لذت ها نه وقت زیادی می خواهد و نه پول زیادی. پس منتظر تغییرات زیاد در یه روزی كه معلوم نیست كی باشد نباشیم...در کوچکترین اتفاقات عظیم ترین تجارب بشر نهفته است . باور کنید ...

1-گاهی به تماشای غروب آفتاب بنشینیم.

2 -سعی كنیم بیشتر بخندیم.

3- تلاش كنیم كمتر گله كنیم.

4 - با تلفن كردن به یك دوست قدیمی، او را غافلگیر كنیم.

5 -گاهی هدیه‌هایی كه گرفته‌ایم را بیرون بیاوریم و تماشا كنیم.

6 - بیشتردعا كنیم.

7 -در داخل آسانسور و راه پله و... باآدمها صحبت كنیم.

8- هر از گاهی نفس عمیق بكشیم.

9- لذت عطسه كردن را حس كنیم.

10- قدر این كه پایمان نشكسته است را بدانیم.

11- زیر دوش آواز بخوانیم.

12-سعی كنیم با حداقل یك ویژگی منحصر به فرد با بقیه فرق داشته باشیم .

13- گاهی به دنیای بالای سرمان خیره شویم.

14- با حیوانات و سایر جانداران مهربان باشیم.

15- برای انجام كارهایی كه ماهها مانده و انجام نشده در آخر همین هفته برنامه‌ریزی كنیم!

16- از تفكردرباره تناقضات لذت ببریم.

17- برای كارهایمان برنامه‌ریزی كنیم و آن را طبق برنامه انجام دهیم. البته كار مشكلی است!

18- مجموعه‌ای از یك چیز (تمبر، برگ، سنگ، كتاب و... برای خودمان جمع‌آوری كنیم.

19- در یك روز برفی با خانواده آدم برفی بسازیم.

20- گاهی در حوض یا استخر شنا كنیم، البته اگر كنار ماهی‌ها باشد چه بهتر.

21- گاهی از درخت بالا برویم.

22- احساس خود را در باره زیبایی ها به دیگران بگوئیم.

23- گاهی كمی پابرهنه راه برویم!.

24- بدون آن كه مقصد خاصی داشته باشیم پیاده روی كنیم.

25- وقتی كارمان را خوب انجام دادیم مثلا امتحاناتمان تمام شد، برای خودمان یك بستنی بخریم و با لذت بخوریم

26- در جلوی آینه بایستیم وخودمان را تماشا كنیم.

27- سعی كنیم فقط نشنویم، بلكه به طور فعال گوش كنیم.

28- رنگها را بشناسیم و از آنها لذت ببریم .

29- وقتی از خواب بیدار می‌شویم، زنده بودن را حس كنیم.

30- زیر باران راه برویم.

31- كمتر حرف بزنیم و بیشترگوش كنیم ..

32- قبل از آن كه مجبور به رژیم گرفتن بشویم، ورزش كنیم و مراقب تغذیه خود باشیم .

33- چند بازی و سرگرمی مانند شطرنج و... را یاد بگیریم.

34- اگر توانستیم گاهی كنار رودخانه بنشینیم و در سكوت به صدای آب گوش كنیم.

35- هرگز شوخ طبعی خود را از دست ندهیم.

36- احترام به اطرافیان را هرگز فراموش نكنیم.

37- به دنیای شعر و ادبیات نزدیك تر شویم.

38- گاهی از دیدن یك فیلم در كنار همه اعضای خانواده لذت ببریم.

39- تماشای گل و گیاه را به چشمان خود هدیه كنیم.

40- از هر آنچه كه داریم خود و دیگران استفاده كنیم ممكن است فردا دیر باشد.

فاضل بازدید : 102 نظرات (0)
http://www.mihan2fun.com/wp-content/uploads/mihan2fun.com-love1.jpg
 
 
http://iranlive.web.officelive.com/images/love-1-www.smsiran.royablog.com.jpg
 
 
http://up.iranblog.com/2/1251905783.jpg
 
 
 
عکس های عاشقانه با متن متن فارسی | www.pixbaran.com
 
 

کاش بارانی ببارد ، قلبها را تر کند

بگذرد از هفت بند ما ، صدا را تر کند


قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها

رشته رشته مویرگهای هوا را تر کند


بشکند در هم طلسم کهنه ی این باغ را

شاخه های خشک و بی بار دعا را تر کند


مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت

سرزمین سینه ها تا نا کجا را تر کند


چترهاتان را ببندید ای به ساحل مانده ها

شاید این باران که می بارد شما را تر کند
 

             http://files.myopera.com/ahadpop/cartpostal/sokout.jpg

ای‌ که‌ می‌پرسی‌ نشان‌ عشق‌ چیست‌
عشق‌ چیزی‌ جز ظهور مهر نیست‌

عشق یعنی مهر بی‌چون و چرا
عشق یعنی کوشش بی‌ادعا
عشق یعنی عاشق بی‌زحمتی
عشق یعنی بوسه بی‌شهوتی
عشق یعنی دشت گل کاری شده
در کویری چشمه‌ای جاری شده
یک شقایق در میان دشت خار
باور امکان با یک گل بهار
عشق یعنی ترش را شیرین کنی
عشق یعنی نیش را نوشین کنی
عشق یعنی این که انگوری کنی
عشق یعنی این که زنبوری کنی
عشق یعنی مهربانی در عمل
خلق کیفیت به کندوی عسل
عشق یعنی گل به جای خار باش
پل به جای این همه دیوار باش
عشق یعنی یک نگاه آشنا
دیدن افتادگان زیر پا
عشق یعنی تنگ بی ماهی شده
عشق یعنی ، ماهی راهی شده
عشق یعنی مرغ‌های خوش نفس
بردن آنها به بیرون از قفس
عشق یعنی جنگل دور از تبر
دوری سرسبزی از خوف و خطر
عشق یعنی از بدی ها اجتناب
بردن پروانه از لای کتاب
در میان این همه غوغا و شر
عشق یعنی کاهش رنج بشر
ای توانا ، ناتوان عشق باش
پهلوانا ، پهلوان عشق باش
عشق یعنی تشنه‌ای خود نیز اگر
واگذاری آب را بر تشنه تر
عشق یعنی ساقی کوثر شدن
بی پر و بی پیکر و بی سر شدن
نیمه شب سرمست از جام سروش
در به در انبان خرما روی دوش
عشق یعنی مشکلی آسان کنی
دردی از درمانده‌ای درمان کنی
عشق یعنی خویشتن را نان کنی
مهربانی را چنین ارزان کنی
عشق یعنی نان ده و از دین مپرس
در مقام بخشش از آیین مپرس
هرکسی او را خدایش جان دهد
آدمی باید که او را نان دهد
عشق یعنی عارف بی خرقه ای
عشق یعنی بنده ی بی فرقه ای
عشق یعنی آنچنان در نیستی
تا که معشوقت نداند کیستی
عشق یعنی جسم روحانی شده
قلب خورشیدی نورانی شده
عشق یعنی ذهن زیباآفرین
آسمانی کردن روی زمین
هر که با عشق آشنا شد مست شد
وارد یک راه بی بن بست شد
هرکجا عشق آید و ساکن شود
هرچه ناممکن بود ممکن شود
درجهان هر کارخوب و ماندنی است
رد پای عشق در او دیدنی است
سالک آری عشق رمزی در دل است
شرح و وصف عشق کاری مشکل است
عشق یعنی شور هستی در کلام
عشق یعنی شعر، مستی؛ والسلام

 

 

             http://www.pic3nter.ir/dl/Postcard/a/Larje/003-Postcard.jpg

 

عکس های عاشقانه با متن متن فارسی | www.pixbaran.com

 

 

نشان عشق چیست؟(شعر)

 

عکس های عاشقانه با متن متن فارسی | www.pixbaran.com

*******************************************************************

             کساییکه عاشق شدند میتونند این چند تا عکسو از من یادگاری داشته باشند.

فاضل بازدید : 98 نظرات (0)

اثر استاد فرشچیان

ساقيا در ساغر هستي،شراب ناب نيست    

وآنچه در جام شفق بيني بجز خوناب نيست

زندگي  خوشتر بود  در پرده  وهم و خيال       

صبح روشن را،صفاي سايه    مهتاب نيست

مردم چشمم فروماندست در درياي اشك    

مور را پاي  رهايي  از  دل    گرداب     نيست

خاطر  دانا  ز  طوفان حوادث،فارغ  است    

كوه   پا  بر  جاي  را ، انديشه سيلاب نيست

ما به آن گل ازوفاي خويشتن دل بسته ايم   

ورنه  اين  صحرا  تهي از لاله سيراب  نيست

آنچه ناياب است در عالم،وفاومهر ماست    

ورنه درگلزار هستي سرو و گل ناياب نيست

گرتو را با ما تعلق نيست،ما را شوق هست  

ورتورا بي ما صبوري هست ما را تاب نيست

گفتي اندر خواب بيني بعد از اين روي مرا   

ماه من،در چشم عاشق،آب هست و خواب نيست

جاي آسايش چه ميجويي "رهي"در ملك عشق؟

موج  را   آسودگي  در  بحر  بي   پاياب   نيست

فاضل بازدید : 84 نظرات (0)

همه عمر برندارم سر از این خَمار مستی

 

که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد

 

دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی

چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن

 

تو چو روی باز کردی در ماجرا ببستی

نظری به دوستان کن که هزار بار از آن به

 

که تحیتی نویسی و هدیّتی فرستی

دل دردمند ما را، که اسیر توست، یارا

 

به وصال مرهمی نِه، چو به انتظار خَستی

نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هیجا

 

تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی

برو ای فقیه دانا! به خدای بخش ما را

 

تو و زهد و پارسایی، من و عاشقی و مستی

دل هوشمند باید که به دلبری سپاری

 

که چو قبله ایت باشد به از آن که خود پرستی

چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد

 

چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی؟

گله از فراق یاران و جفای روزگاران

 

نه طریق توست سعدی! کم خویش گیر و رستی

 

 

 

سعدی

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 125
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 5
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 65
  • آی پی دیروز : 23
  • بازدید امروز : 68
  • باردید دیروز : 27
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 144
  • بازدید ماه : 110
  • بازدید سال : 851
  • بازدید کلی : 31,657
  • کدهای اختصاصی